.:. چادرم ؛ پرچم من .::.

آن گاه که عشق کامل شد؛ پروانه عاشق شد، به آتش عشق پروانه خواهد سوخت...

.:. چادرم ؛ پرچم من .::.

آن گاه که عشق کامل شد؛ پروانه عاشق شد، به آتش عشق پروانه خواهد سوخت...

۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۳۰ ب.ظ

یلبسون حق بالباطل...

بسم الله الرحمن الرحیم


یک عمر، هواپرست نباشیم، به اسم خدا پرستی ...

فکر کنیم...

پناه بر خدا !!


پ.ن: شیطان برای فریب کسانی که می خواهند مومن باشند، از راه ایمان وارد می شود! از چیزهایی که ظاهر مذهبی دارند! محب اباعبدلله را که با پول و ماشین نمی شود فریب داد. باید برایش جلوه ای تقلبی بسازد با بوی حسین... هرچند گندش بالاخره درخواهد آمد...

پ.ن تر : بوی گندش بالاخره درآمد ... رجس و پلیدی ای که ظاهرش مارک خداپرستی داشت!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۱ ، ۱۹:۳۰
کبوتر حرم
جمعه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۱، ۰۲:۳۹ ب.ظ

اسارت ...

بسم الله

مولا علی -علیه السلام-:

بنده ی شهوات، اسیری است که هیچ گاه اسارت از او جدا نمی شود !

 

پناه بر خدا !

از این اسارتی که عمری است مبتلای آنم !

کاش یک ذره بزرگ بودم !

این قدر مبتلای خاک نبودم ...

این قدر اسیر دل نبودم ...

پناه بر خدا!

شب شهادت باب الحوائج، امام موسی کاظم -علیه السلام- است!

تو را به درگاه حبیب، شفیع می گیرم یا باب الحوائج!


پ.ن: خودم هم نمی فهمم چه می نویسم! به قول بزرگواری، شده ام معادله ی چندمجهولی! این روزها هیچ کس از هیچ راهی نمی تواند مرا حل کند !

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۱ ، ۱۴:۳۹
کبوتر حرم
سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۱، ۰۹:۰۴ ب.ظ

کلکم نور واحد ...

 

از زمانی که خیلی بچه تر از حالا بودم،  یادم هست که رابطه ی برادر و خواهر برایم همیشه معما بوده ...

همیشه برایم محبت بین خواهر و برادر، به طور خاصی، شیرین بوده ...

عجیب است، چند سال اخیر، هر گاه دلم هوای خواهر کرد، برادر طلبید ...

و هرگاه دلم هوای امام مهربان کرد، خواهر به قم دعوتم کرد ...

خیلی عجیب است!

دلم بی اندازه حرم امام رئوف می خواهد ...

و بشارتی برای زیارت خواهر آمده...

چه می گذرد بین این خواهر و برادر ...

نمی دانم...

حقا که : کلکم نور واحد ...

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۱ ، ۲۱:۰۴
کبوتر حرم
دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۴۴ ق.ظ

زبان بسته ...

نوشتن، برای افکاری است که گفتنی باشد!

حرف زدن، برای احساساتی است که

بشود جایی ، برای کسی گفت!

در حالی که

بیشترین تاثیر را

چیزهایی بر ما می گذارند

که نگفتنی هستند !

پس زبان ، بسته می ماند

در دهان این حیوان ناطق

که من باشم!

 همین !


پ.ن:  وارداتی که به دل می رسد ، از ممکن غیب           گر بود هم نفسی، بو که کنم اظهارش!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۴۴
کبوتر حرم
پنجشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۳۶ ب.ظ

زینت بابا ...

بسم الله

با یک روز تاخیر می نویسم پست عمه ی سادات را ...

عصر پانزدهم رجب مثل هر سال اشک شرمندگی و طلب آمرزش، با گریه برای ام المصائب به هم می آمیزد ...

خدایا ...

همه ی مصیبت ها یک طرف، مصیبت تنها ماندن عصمت الله میان آن همه نامحرم یک طرف...

هرچه بزرگتر می شوم بیشتر درک می کنم این جمله را که شمشیرها برنده تر بود یا نگاه ها؟؟؟

ما با وجود این همه گناه و عفیف نبودنمان ، از هجوم نگاه، از تنها ماندن در میان نامحرمان، از هم صحبتی با افرادی که بی حیا هستند، معذب می شویم ...

ما کجا و آن دریای عصمت کجا؟؟؟

ما کجا و آن دریای حجب و حیا؟؟؟؟

ما کجا و زینبی که زیر سایه ی غیرت علوی رشد کرده کجا؟؟؟

ما کجا و بانویی که آفتاب رویش را ندیده کجا ؟؟؟

هرچه می کنم حرف دل به زبان نمی آید...

حق دارد مولایمان که فرمود:

اگر اشکم تمام شود خون گریه می کنم بر داغ اسارت عمه جان زینب... !!

کاش می شد ما هم مانند مولایمان خون گریه کنیم بر غربت بانویی که جبرئیل برای غربتش گریست ...


پ.ن: از مسجد که میای بیرون ، اصلا هوا فضا عوض میشه... خطورات فکری و دلی عوض میشه ... اصلا همه چی عوض میشه... اگر خدا می خواست قبول نکنه ، اصلا دعوت نمی کرد ... کاش بشه نگهش داشت ... کاش...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۱ ، ۱۳:۳۶
کبوتر حرم
شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۱، ۰۹:۲۹ ب.ظ

مهمونی...

بسم الله

می روم سه روز سر بگذارم بر سر زانو ... چشم بدوزم به زمین ... 

اگر راهم بدهد صاحب خانه...

این بار تشنه تر از هر دفعه بر سر سفره می نشینم...

این بار لباس هایم بیش از هر دفعه ی گذشته مندرس و پاره پوره است...

این بار روحم بیش از هر دفعه غبار گرفته و رویم بیش از هر دفعه سیاه شده است...

عجیب تشنه ی شراب محبت صاحب خانه ام...

عجیب دلتنگ آغوش گرم اویم...

می دانم که بسیار بد کرده ام... بسیار...

اما ...بپذیر مرا ای حبیب ...

یا حبیب قلوب الصادقین ...


پ.ن:  اگر آخرین لحظه جلومو نگیره صاحبخونه میرم اعتکاف ... برا اولین بار تنهای تنها ... آخ چه صفایی بده ان شالله ... چه قد به این تنهایی نیاز دارم خدا ...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۱ ، ۲۱:۲۹
کبوتر حرم
جمعه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۳۱ ق.ظ

کی میشه آدم بشم؟؟

بسم الله

آقا قسم به جان شما خوب می شوم                  باور کن آخرش به خدا خوب می شوم

این روزها ز دست دل خویش شاکیم                    قدری تحملم بنما خوب می شوم

حتی اگر گناه خلایق کشم به دوش                     با یک نگاه لطف شما خوب می شوم

من ننگ و عار حضرتتان تا به کی شوم؟                کی از دعای اهل بکا خوب می شوم؟

با یک دعای مادر دلسوز و مهربان                        ام الائمه النجبا خوب می شوم

جمعی کبوتر حرم فاطمه شدند                           من هم شبیه آن شهدا خوب می شوم

من بدترین غلام حقیر ولایتم                             ای بهترین امام بیا خوب می شوم

با این همه بدی به ظهور شما قسم                   با یک نسیم کرب و بلا خوب می شوم!



پ.ن۱: عید بزرگ مبارک ... امام رضا عجیب عیدی میده تو روز میلاد پسر ...

پ.ن۲ : شعر رو یکی از دوستانم برام فرستاد نمی دونست شاعرش کیه! هر کی هس دمش گرم... برسه به آرزوش تو روز میلاد باب الحوائج...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۱ ، ۱۰:۳۱
کبوتر حرم
چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۵۱ ب.ظ

کی تو دلبر گشتی و دلداده، دلدارت نشد ؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم

از او که دور شوی، اگر اندکی احساس دلتنگی کنی برایش، مدام برایت پیغام و پسغام می فرستد!

مدام نازت را می خرد،و یک قدم که برداری ده قدم به سمت تو می آید!

این ها را می کند تا تو، ناامید نشوی و غیر از در او جایی نروی ... این همه را می کند، چون نگران توست ؛ نگران برنگشتنت ؛ گم شدنت ...

اما وقتی برگشتی ؛ وقتی فهمیدی و اعتراف کردی که جز تو پناهی ندارم ؛ تازه نوبت منت کشیدن های توست ... تازه باید اثبات کنی که فهمیده ای جز در او جایی نداری که بروی.

از این به بعد است که بی پناهی به تو هجوم می آورد!

از همه جا ناامید می شوی ...
حتی باور می کنی که حتی او هم دیگر تو را نمی خواهد !!یاد دعوت های پیش از برگشتت می افتی... اگر نمی خواست پس آن همه نشانه و پیغام برای چه؟؟

کمی دلگرمت می کند..

این تو هستی که اجازه می دهی بین این دلگرمی و آن ناامیدی کدام بر تو غالب شود!

این تو هستی که وقتی دلدار، قصد دلبری می کند باید اثبات کنی ثبات قدمت را ... می فهمی ؟؟

 گاهی دلت را می برد و گاهی هوای دلت را دارد ...



پ.ن ۱: این روزها حال و روز من است ،این !

پ.ن۲: فقط نوشتم برای خودم، و کسی که حال و روزش این است!

پ.ن۳: حبیب من؛ خیلی دل نازک تر از قدیم شده ام. نازم را بخر...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۱ ، ۱۳:۵۱
کبوتر حرم
پنجشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۴۷ ب.ظ

پاییز دوست داشتنی من ...

بسم الله

 

بهار همیشه فصل دلتنگی های من است ...

تا یادم می آید بهار بود و من بودم و دلتنگی ...

بهار بود و یک دنیا غم و غصه و خستگی ...

بهار برای من پر است از خاطرات روزهای تلخ...

با وجود همه ی زیبایی هایش ... 

بهار را دوست ندارم ...

من پاییز می خواهم ...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۴۷
کبوتر حرم