کی تو دلبر گشتی و دلداده، دلدارت نشد ؟؟
بسم الله الرحمن الرحیم
از او که دور شوی، اگر اندکی احساس دلتنگی کنی برایش، مدام برایت پیغام و پسغام می فرستد!
مدام نازت را می خرد،و یک قدم که برداری ده قدم به سمت تو می آید!
این ها را می کند تا تو، ناامید نشوی و غیر از در او جایی نروی ... این همه را می کند، چون نگران توست ؛ نگران برنگشتنت ؛ گم شدنت ...
اما وقتی برگشتی ؛ وقتی فهمیدی و اعتراف کردی که جز تو پناهی ندارم ؛ تازه نوبت منت کشیدن های توست ... تازه باید اثبات کنی که فهمیده ای جز در او جایی نداری که بروی.
از این به بعد است که بی پناهی به تو هجوم می آورد!
از همه جا ناامید می شوی ...
حتی باور می کنی که حتی او هم دیگر تو را نمی خواهد !!یاد دعوت های پیش از برگشتت می افتی... اگر نمی خواست پس آن همه نشانه و پیغام برای چه؟؟
کمی دلگرمت می کند..
این تو هستی که اجازه می دهی بین این دلگرمی و آن ناامیدی کدام بر تو غالب شود!
این تو هستی که وقتی دلدار، قصد دلبری می کند باید اثبات کنی ثبات قدمت را ... می فهمی ؟؟
گاهی دلت را می برد و گاهی هوای دلت را دارد ...
پ.ن ۱: این روزها حال و روز من است ،این !
پ.ن۲: فقط نوشتم برای خودم، و کسی که حال و روزش این است!
پ.ن۳: حبیب من؛ خیلی دل نازک تر از قدیم شده ام. نازم را بخر...