جراحی
بسم الله
رمضان گذشته حاج آقا ماندگاری که آمده بود، برایمان می گفت:
فرض کنید مثلا دچار عفونتی شده اید که پزشک ناچار است برای درمانش جراحی تان کند! دیده اید که درد دارد؟ زخم دارد؟ ولی در عوض چرکش را خالی می کند. تا مدتی عوارض دارد ولی خوب که شد، دیگر اثری از آن عفونت نمی ماند در بدنتان...
گاهی برای این که چرک و کثیفی های روحت خارج شود، گاهی جز جراحی چاره ای نداری. درد دارد، تحمل کن! همان دردی که می کشی طاهرت می کند ...
.
.
خدا هم گاهی گویی جراحی می کند دلت را، ذهنت را، وجودت را، حتی زندگی ات را !
بچه ی خوبی باش؛ نق نزن!
زار هم که میزنی بزن، اما بگذار خدا، قَشـَنــــــــــــگ - تاحدی که لیاقت داری- سر به نیست کند پلیدی های وجودت را :)
.
.
حس می کنم زیر تیغم!
شبیه محتضر می شوم گاهی!
اما چرخ می خورد در مغزم این کلمات ...
شاید دارد جراحی ام می کند، حبیبِ من ...
پ.ن: « سکوت می کنم! بعضی حرف ها را نباید "زد" و بعضی حرف ها را نباید "خورد". بیچاره دل؛ چه دردی می کشد میان این زد و خورد ... :) »