ابوی زاده !
قدیمترها بود که قاعده ی از فضل پدر تو را چه حاصل؟؟ اعتبار داشت
امروز چیز عجیبی نیست اگر
تو کارت درست شود و من، نه !
هرچند رتبه ی مربوطه ی تو هزارهزار تا بدتر از من ...
چون تو پدرت سالهاست بر کرسی نمایندگی فلان و فلان ریشه دار شده
و من پدرم یک مــــَـــردِ شریف که ...
این روزها پدر، فاضل هم اگر نباشد
تو از اهرم قدرت ابوی استفاده می کنی
و من علی رغمِ امکانش، نخواستم که از معجزه ی جدید کارهای اداری، یعنی پارتی استفاده کنم؛
تو فردا داری
و من هم دارم
فردای من بر خواستِ خدا بنا می شود -ان شالله-
امیدوارم فردای تو بر ظلم بنا نشود ...
که بنای بر ظلم، بر آب است ...
.
.
مخاطب دارد: نگاه دو نفر برایم خیلی مهم است: خدا، و آن کس که باور کنم دلش با خداست ... بعضی آدم ها، نمی دانی از کِی، بی آن که بفهمی، مهم می شوند برایت؛ می گیرد دلم وقتی باخدایی سهوی از من ببیند، به رویم نیاورد، تذکر ندهد، اما در خودش، در فکرش از شانم بکاهد ... می گیرد دلم... شرم بود که جرئت بیان مستقیم را از من گرفت...
- - - - - - - - - -
بعدنوشت :
گفته بودم: امیدوارم فردای تو بر ظلم بنا نشود! خدا را شکر که کار تو هم جور نشد !! ظلم نشد !