تجلی اسم رئوفِ خدا...
جالب است که بی هوا به دلت بیفتد پیش استادی بروی برای کاری. استاد در اتاقش نباشد. بی خیال شوی. بی مقدمه در گوشه ای از راهرو ببینی اش. استادی که حتی اسمت را نمی داند در سلام پیش قدم شود! سلام کنی و رد شوی؛ بی خیال شده ای، کارت را موکول کرده ای به وقت دیگر. ناغافل استاد دو بار صدایت می کند: چه خبر؟ بگویی خبری نیست و دوباره قدم برداری که بروی! بگوید کاری نداری؟؟؟ و تو یک لحظه با خودت فکر کنی... و بگویی چرا استاد مزاحم می شویم برای فلان کار... از لا به لای صحبت هایت با دوستت بفهمد که در روزهای آینده عازم مشهدالرضایی... و دیدنی بشود قیافه اش، برگه هایش را از روی میزش بردارد و تصویر حرم را نشانت دهد و بگوید :
من ای صبا ره رفتن به سوی دوست ندانم
تو می روی به سلامت سلام ما برسانی...
ساعتی بعد دوباره گذرت به راهروی منتهی به اتاقش بیفتد. ببیند تو را؛ صدایت کند و بگوید صلوات خاصه ی حضرت را داری؟ بگویی بله. بگوید صوتی اش را؟ بگویی نه. بگوید تصویری اش را؟ بگویی نه. فلش بخواهد که برایت بریزد. بگویی همراهم نیست؛ و چقدر دلت بسوزد که چقدر دنبال تصویری اش بودم...
استاد بگوید: عجیبه که من باید بفهمم شما عازمی... دیشب برنامه ای می دیدم که می گفت : این جا جایی است که دو خط موازی به هم می رسند!و تو در ذهنت بگویی چقدر قشنگ ... راست می گوید غیرممکن در محضر شفاعتِ سلطان، معنا ندارد...
خداحافظی کنی که بروی.
دم در دوستت پیدایت می کند و بلند می گوید فلانی فلشت را آوردم!
و استاد که شنیده؛ ذوق زده می گوید قسمتت بود...
صلوات را می ریزد و همزمان صدای صلوات در اتاق می پیچد... می گوید عجیب است ماجرای دیشب، ماجرای امروز، و ماجرای ...
و می بینی که زیر لب می گوید رئوف... و می بینی بغض مردی را که در چشمان و چهره اش هویدا می شود و پلک نمی زند تا نریزد و لب باز نمی کند تا نشکند!!
عجولانه تشکر می کنی و می روی؛ و در تمام راه، حرفِ زور می گویی به پلک هایت که قطرات را امانت داری کنند ...
و می اندیشم به این که چقدر دامنه ی محبتِ امام رئوف، گسترده است... و چقدر آدم ها با چیزی که از بیرون از آن ها برداشت می کنیم، فرق دارند... و چقدر امام رئوف آقای فلان را - که من از او بدم می آمد!!_ قابل دانسته اند که ...
همه گیر است معجزه ی مهربانیِ ایشان...
چقدر دوست میدارم این تجلی محسوس اسمِ "رئوفِ" پروردگارم را ...
بدی، خطا، اشتباه، قصور اگر از بنده دیده کسی حلال کند...
یا معین الضعفاء