جمعه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۹:۲۷ ق.ظ
من ماندم و ...
بسم الله الرحمن الرحیم...
مدتی بود که با این شدت بازی نکرده بودی با من؛
ترسیده بودم که ...
که مبادا دیگر با مَـنَـت میلی نباشد که جامم را نشکسته ای...
خیرَ حبیبِ من ...
شکرت میکنم با تمام وجودم - وجودی که از توست، یــا توست! -
شکر؛ که اینجا که ایستاده ام جاییست که از وسیله هایت هم کاری برنیاید؛ آدم خوب ها را می گویم...
جایی که "تنها" من بمانم و ... من بمانم و ...
بازی کن حبیبِ من
امــــا تو را به زهرای دردانه ات قسم... ارحم ضعفی و قله حیلتی ... نگذار در این بازی، بَد ببازم ...
۹۲/۰۲/۱۳
دلنوشته ی زیبایی بود.
من رو یاد این دعا انداخت: الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب و عقلی مغلوب و هوائی غالب و طاعتی قلیل و معصیتی کثیر و لسانی مقر بالذنوب فکیف حیلتی؟! یا ستارالعیوب و یا علام الغیوب و یا کاشف الکروب...
یا الله