به بهانه روز جان باز ...
بسم الله
میلاد ارباب است و علمدار؛
و می گویند زمین و آسمان چراغان شده
امــــا
نمی دانم چه مرگش شده این حنجره ی وامانده ! که بغض رهایش نمی کند...
نمی توانم توجیه کنم خودم را ، به جشن و شادی؛ در این روزگار کشتار شیعیان... هرچند میلادِ اهل بیت روزنه ی امیدی است به خلافت مستضعفین، اما بغض ...
باز سر به هوا شده ام !
سر به هوای حرم !
عطر بین الحرمین و داستانِ این دو برادر...
یکی سلطان عشق و آن دیگری خدای ادب ...
یکی پاسدار مکتبِ الله و آن دیگری جان بازِ راهِ ولایـتِ الله ...
یکی مصباح الهدی سفینه النجاهِ عالمیان؛ و آن دیگری کاشف الکرب عن وجه برادر ...
ای که حاجت ز حسین می طلبی دقت کن...
پرچمِ شــــاه به سوی حرمِ عبــــاس است ...
***
روز جانباز است؛ روز جان بـــاز
و من مثل همیشه در فکرِ کم کاری هایم در حقِ بابا و هم قطارانش ...
و مهم تر از همه در فکرِ از زیر کار در رفتن هایم از اوامرِ بزرگـــجانباز کشورم، رهبرم؛ تاجِ سرم ...
و باز هم دلیلی برای بغض ...
اصلح فقط جلیلی .
رای ما همه امتداد راه مقاومت .
وعده ما 24 خرداد .