نمک نشناس...
سال گذشته ماه مهمانی خدا در جوار امام مهربان ... آن هم نه یک روز و دو روز.
رمضانی بود نه دیدنی؛ که چشیدنی!
شب ها و سحرهایی که حتی کاهلانی مثل من را هم بی نصیب نمی گذاشت...
سه شب قدری که در صحن انقلاب رو به روی پنجره فولاد حضرت معین الضعفاء به سحر رسید...
خلوتی که با هیچ تجربه ای عوضش نمی کنم.
خلوتی با خود؛ دور از هیاهوی سنت بسیار حسنه ی صله رحم!
چقدر تعلقات سخیفی را که به دست و پای دلم پیچیده بود، در آن ایام شناختم...
چقدر سکینه نازل شده بود بر قلبم بعد از آن مجاورت با امام رئوف...
چقدر هنوز هم گاهی برکاتش راحس می کنم.
و چقدر میترسم از خودم، که نمک خورده و نمک نشناس بوده باشم...
قدیم تر ها یک دوست خوبی داشتم - که نمی دانم چرا دوستم نماند! - می گفت:
"" انقد نگو نمک خوردم و نمکدون شکستم. نشکستی.
از من اصرار که چطور با این اطمینان میگی نشکستم؟
گفت: جنس نمکدون رو بچسب ... ! ""
و مدت هاست که خوشم به این که جنس نمکدانِ امام رئوف زودشکن نیست...
پ.ن: بقول ولیجه ی عزیز، این غیبت های رمضانه ی من دارد جالب می شود... خدا صبرم بدهد :)
شاید هم مثل سال گذشته: الخیر فی ما وقع -ان شاءلله-
انشالله برکاتش ادامه دار باشه
شیرینی رووف بودن آقا پشت این نوشته ها هم میشه درک کرد!خیلی جالبه...
مواظب خودت باش