لکل کبد حرقه
رفتی تا از حریم دردانه ی حسین دفاع کنی؛ دردانه ات یتیم شد ...
رضوانه ی کوچک، عجب دل بزرگی داشت؛ بابایش را هدیه به حضرت رقیه داد !
چه دلبرانه می خندید این دختر بچه!
دوست داشتم فریاد بزنم:
نگاه کردن به اطوار شیرین و اداهایت، خود برای من، آخــــرِ روضه است؛ بیش از این آتشم نزن با خنده هایت ...
.
.
فریادهایی کـــــــه
جــگرم را سوزاند؛ اما در گلویم ماند:
یادواره گرفته بودید مثلا برای شهدا؟
برای "شهـــدا" ؟
در کل می دانید؟
احترام بیت شهید یعنی همین:
خانواده های شهدا که چیزی از شهیدانشان نمی دانند!! بگذارید تا دو ساعت بعد از شروع برنامه وقتشان پای حرف های کلیشه ای شما برود!
همان حرف های جوگیرانه ای که در آن حضار را به جانِ حضرت امیر (!) قسم می دهید تا صلواتی بفرستند!
همان حرف هایی که از جنس ترحم است : من این دختربچه را که می بینم حالم خراب میشود؛ و آن وقت نمایشی همراه با آه و ناله؛ که من نمی دانم این حرکاتت را بر مبنای کدام عقل سلیم در مقابل چشمان مادر ان دختربچه انجام می دهی؟ فکر دل همسر شهید را می کنی ذره ای؟
خانواده های محترم شهدا پای افاضات شما نشسته اند، شما از حامیان مالی برنامه اسم ببرید و به اصطلاح قدردانی کنید!
تبلیغات برای موسسه اعتباری سفارش شده ...! آن هم نه یک بار و دو بار! ده بار !
این جا یادواره شهداست؛ یادواره ی گل های پـــَرپـــَر فاطمه ...
این که نامش چاپلوسی نیست؛ اسم یکی از مسئولین معزز (!) را که یادت برود، تذکرت می دهند تا در بخش بعدی برنامه، نام او را هم با صدای غرا و رسا اعلام کنی!
این یعنـــــی "اخلــــاص" ! شک نکن که معنای اخلاص دقیقا همین است.
در آخر هم که معنای تکریم پدر و مادر شهدا را از بر شدم !
پیرزن و پیرمردانی را، که رفتن به بالای سن، حتی با کمک دو نفر، برایشان بسیار مشکل است، به بالای سن دعوت کنید تا هدیه ای را که نمی دانم چیست به آن ها بدهید و به اصطلاح تجلیلشان کنید!
و پیرمرد هفتاد ساله ای را که ایستادن برایش مشکل است، وادار کنی که لوح یادبودش را حتما عمودی نگه دارد تا توی عکس خوب بیفتد!
و...
مدت هاست از یادواره های شهدا پردرد بیرون می آیم؛ یادواره ای که در آن از مسئولی که "وظیفه" اش رسیدگی به امور فرهنگی است تشکر می شود، به درد دلِ من نمی خورد ...
جگرم می سوزد از روزی که آمدم ...
اشک هایم امانم نمی داد آن روز؛ دلم می خواست دستان کوچک دختر شهید را ببوسم، تا چند قدمی اش رفتم اما پشیمان شدم. همه چیز که به دلخواه من نباید باشد ...
خدا کند رضوانه ی کوچک نرنجد از این همه آدم غریبه ای که با اشک و تاثر بوسه بارانش می کنند؛ خدا کند مادر رضوانه تاب بیاورد این همه ترحم را !
در تکریم شهدا، به جای نمایش عزت آن ها ، داریم غرور بیتشان را لگدمال می کنیم گاهی !
لایق ترحم ماییم با این سیستمی که چیده ایم جهت ترویج فرهنگ زیبای شهادت ...
آهـــ
جگرم می سوزد !
مطالب شما در وبلاگ ما منتشر میگردد
منتظر مطالب دیگر وارسال لینک مطالب
بروزتان در وبلاگ صدای تو هستیم
باتشکر.التماس دعا