.:. چادرم ؛ پرچم من .::.

آن گاه که عشق کامل شد؛ پروانه عاشق شد، به آتش عشق پروانه خواهد سوخت...

.:. چادرم ؛ پرچم من .::.

آن گاه که عشق کامل شد؛ پروانه عاشق شد، به آتش عشق پروانه خواهد سوخت...

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

سه شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۱، ۰۹:۳۵ ق.ظ

3نقطه!

هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است...

"حاج اسماعیل دولابی"


پ.ن: دوست ها؛ التماس دعا!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۱ ، ۰۹:۳۵
کبوتر حرم
دوشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۱، ۰۶:۵۵ ق.ظ

صــدف

  هوا گرم است؛ خیلی گرم!

رنگ مشکی گرما را جذب می کند.

می پرسد: حالا حتما باید چادر بگذاری؟ آب پز نمی شوی توی این گرما؟؟؟

می گوید: اگر چادر نگذارم، بیشتر گرمم می شود! نگاه ها، گناه ها، داغ تر است.

اولی نمی فهمد او چه می گوید. زهرخندی می زند!

کاری که برخاسته از عشق باشد، تحمل سختی اش هم شیرین است.

حجاب را از روی محبت به خدا انتخاب کن. نه از ترس جهنم.

آن وقت با تمام وجود می فهمی، تحمل گرمای هوا، چه نسیم خنکی را نوازنده ی روحت خواهد کرد.

 این را هم بگویم: مانتویی هایی هستند که از یک چادریِ کامل، هیچ چیز کم ندارند؛ به جز چادر!

۳۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۱ ، ۰۶:۵۵
کبوتر حرم
دوشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۵۲ ق.ظ

رفتــی ولی دلــم تنگ می شود :(

عید است. اما نه برای امثال من؛ برای کسانی که در ماه بندگی درست و حسابی بندگی کرده اند و حالا وقت گرفتن جوایزشان است...

نه برای همچو منی که حالا حالاها باید افسوس بخورم و یک سال دلتنگ رمضانِ بعدی باشم و سحرهایش.

باورم نمی شود به این زودی یک ماه تمام شد!

دلم تنگ می شود برای «سلام بر لبِ تشنه ی حسین » گفتنِ دمِ افطار، که آن قدر از ته دل بود که یک سر تو را به زیارت کربلا می بُرد!

عجیب سالی بود امسال برایم!

اولین ثانیه هایش در حرم امام رئوف شروع شد و دیدار امام خامنه ای در روز دو فروردین ...

ماه رمضانش در حریم امام رئوف گذشت و حسن ختام رمضانش با نماز فطر به امامتِ امام خامنه ای رقم خورد!
خدایا شکرت ...

یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر، در این ماه یادمان داد که خدای رئوف، قبول می کند حتی همین اعمال ناقص و کج و کوله ی امثال من را!

اما هنر حفظ این نعمت است، هدر ندادن نورهایی است که بهمان هدیه داده...

اللهم لاتنزع منی صالح ما اعطیتنی ابدا و لا تردنی فی سو استتنقذتنی منه:

خدایا خیری که به من دادی هرگز از من مگیر، و هرگز مرا در شری که از آن نجاتم دادی برمگردان.

خدایا

حالا که به لطف خودت در چشمه ی رحمت رمضان دلم را شسته ای؛

دلت می آید با اتمامش، دوباره دست و پای شیطان را باز کنی تا با وسوسه هایش به جانِ دلم بیفتد؟

خدایا

برای من، ایستادن در مقابل همین نفس اماره بس است ، که نَــفَــسَــم را بِبُرَد!

الهی

الیک اشکو نفسا بالسوء اماره

دستمان بگیر.

پ.ن:

چیست دلچسب ترین عیدی در این شهرالله؟

یک سحر، وقت اذان، صحنِ اباعبدالله

یاحسین زهرا

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۱ ، ۰۱:۵۲
کبوتر حرم
دوشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۳۴ ق.ظ

ناطـق چرا در فتنه88 نطقش کـــور بود؟؟

از طولانی بودن متن پوزش می طلبم؛ به جای تمام روزهای ننوشتنم حرف زدم!

هنوز زمان زیادی نگذشته. از فتنه ی ۸۸!

از ادعای پوچِ تقلب!

از تهمت های بزرگ به نظام

از شهدای(!)ساختگی!

از شهادت حسین غلام کبیری در خیابان های تهران

از شکستن دل مادران شهدا...

از شکستن سر بسیجی های امام خامنه ای

از نه غزه نه لبنان!!

از خنده های مستانه ی هیلاری سادات و هم کاسه هایش!

و وعده ی شوم حمایت های همه جانبه اش از جنبش سبزی که -با تدبیر بی نظیر امام خامنه ای- قهوه ای شد!

هنوز زمان زیادی نگذشته

از هتک حرمت امــام...

از راه رفتن بر روی خون شهدا...

از خیلی چیزهای دیگر!

از اشک ها، نمازها، توسل ها...

از مشت های گره کرده... 

از بغــض سوزنــاک حضرت آقــــا...

می پرسی چرا این ها را می گویم؟؟؟

متن من داغ شمار نیست! خواستم بگویم ما فتنه را فراموش نمی کنیم !

برخلاف آن هایی که ادعای انقلابی گری می کنند؛ دَم از شهادت و مقاومت و ولایت می زنند، اما در روزهای خطر، در روزهای تنهایی سیدعلی ، حتی کلمه ای ، حتی کلمه ای در دفاع از انقلاب بر زبان نیاوردند! اگر تخفیف دهیم و نگوییم که  خود در فتنه سهیم بوده اند!

آقای ناطق نوری، که شب بیست و سوم رمضان را برای حرف های مرتبط با سیاستش مغتنم می شمارد، چرا سال ۸۸ و حتی بعد از آن کلمه ای در راستای مطالبه های امام خامنه ای از ایشان صادر نشد؟؟

(برو ادامه مطلب)

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۱ ، ۱۰:۳۴
کبوتر حرم
دوشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۲۲ ق.ظ

خوش میــــگذره :)

بسم الله

عبادات قبول

وبلاگمو که دیدم یه لحظه شک کردم نکنه صاحابش مرده که این طور بی خبر رفته! آخه بیشتر از یه ماهه که ننوشتم.

۳۳روز پیش برا یه دوره آموزشی اومدیم مشهد و سعی کردم بیشترین سعی م رو متمرکز کنم به استفاده از استادا و امکانات و کلاسای اینجا.

تجربه ی خوبی بود. یک ماه سعی کردم لب ببندم و هیچی نگم و به خودم برسم. به روحم که خیلی وقته غریب مونده (بود) ... به دلم که کلی غبار روش نشسته (بود) ...

پیش امام رئوف خوش گذشت شب های قدر ...

سه شب احیا تو حرم... توفیقی بود که شاید دیگه هیچ وقت تو عمرم نصیبم نشه

چیزی نمونده تموم شه... دلم برا هر هفته حرم رفتن تنگ میشه ...

خدا کنه هدر ندم.

این یک!

اما چیزی که مجبورم کرد پاشم بیام بنویسم!

شب بیست و سوم، سخنران مدعو حرم آقای ناطق نوری بود

راجع به این مسئله تو پست بعد یه چیزایی می نویسم! که البته نظر شخصیمه و کاملا بی ارزش


حاشیه (کاملا شخصی): یک خطاب آخری هم داشته باشم به فریستک ،زنداش جونم (!) و مشابه ، که دوستان قدیمیِ دنیای واقعیم هستن! داریم برا هم فسیل میشیم! خب نامردا چرا نظر خصوصی میذارین که نتونم جواب بدم؟؟ ها؟؟ کور خوندین که بهتون پیامک بدم بگم !  

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۱ ، ۱۰:۲۲
کبوتر حرم