.:. چادرم ؛ پرچم من .::.

آن گاه که عشق کامل شد؛ پروانه عاشق شد، به آتش عشق پروانه خواهد سوخت...

.:. چادرم ؛ پرچم من .::.

آن گاه که عشق کامل شد؛ پروانه عاشق شد، به آتش عشق پروانه خواهد سوخت...

۲ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

دوشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۲، ۰۶:۵۱ ق.ظ

خدا به ما می آموزد ...

این روزها می خواهم به رسم سالهای ابتدایی، بارها و بارها مشق کنم از روی این جملات:


خدا به ما می آموزد این دنیا سراسر سختی است؛ اگر نگوییم سراسر سختی، لااقل هیچ خوشی در آن نیست که با رنج آمیخته نباشد ... یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه...


خدا به ما می آموزد هرچه صبورتر باشی امتحانت سخت تر است و مرتبه ات بالاتر؛ این سیستم آموزشی انتها ندارد... لایکلف الله نفسا الا وسعها


خدا به ما می آموزد از هیچ کس هیچ چیز بعید نیست، پس چشم به غیر خدا نباید دوخت، پس دل به غیر خدا نباید خوش کرد ... حتی بنده های خیلی خیلی خوبش... حتی آنهایی که خیلی حسینی اند! هر لحظه ممکن است ظلمی از کسی ببینی که اصلا توقعش را نداری...


خدا به ما می آموزد که برخی کارهای برخی بنده ها، چنان آسیبی به زندگی بنده های دیگر می زند که با هیچ چیز قابل جبران نیست؛ مگر خدا بخواهد... و این امتحانی می شود برای بنده ی آسیب دیده که ... 

یادم هست سه سال پیش حاج آقا "ر" به من می گفت: گاهی ممکنه پای امتحان وسط باشه که این جا برای ارتقاء، حتی ائمه هم دخالت نمی کنند ...

بله! گاهی باید تنها تنها بسوزی و خودت را بسازی؛ خــــوب هم بسازی ...


خدا به ما می آموزد که: فقط خداست که تو را همانی که هستی دوست می دارد! با وجود بدی هایت باز هم دلش نمی آید رهایت کند، آبرویت را ببرد، فقط خداست که عیب هایت را حتی از رسول رحمتش پنهان می کند ...

آدم ها - مومن و غیرمومنش- تو را آن گونه که خود می خواهند تفسیر می کنند، هرجا به مذاقشان خوش نیایی قضاوتت می کنند و تکه کنایه ای بارت... حتی بعضی آدم های مومن، بعضی کارهای تو را به دور از آرمان های جهادی ات می بینند و بی آن که حقیقت را بدانند، متلک بارانت می کنند!

واقعا این جاست که خدا به آدم می آموزد اگر خدا هم مثل بنده ها بود، حلیم نبود، ستار نبود، رئوف نبود، رحمن و رحیم نبود، چقدر کارمان زار بود!

واقعا این جاست که آدم می فهمد: سیدی لو علمت الارض بذنوبی لساخت بی اوالجبال لهدتنی او البحار لاغرقتنی او السماوات لاختطفتنی... یعنی چه؟!

طعمِ زیارت امام رئوفم را به یادم آورد این جمله ... که وقتی هوایش را می کنی هوایت را دارد، بلااستثنا ...


خدا به آدم می آموزد که ...

دانش آموز زرنگ مکتب خدا نیستم که باز هم بیاموزم...

همین هایی را که آموختم عمل کنم؛ تا بعد !

 

پ.ن: الهی! نعمت هایت احاطه ام کرده اند و ابتلائاتت بر سرم می بارد ... گویی چتری شده اند بر باران امتحانات پشت هم ... توفیقم ده به شکرانه ی نعمت هایت هم که شده، بنده ی خوبی باشم برایت...


پ.ن2 : یاد احمدی روشن و شهریاری بند بند وجودم را می لرزاند؛ چه باید کرد؟! شرمنده ام ... خیلی شرمنده...

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۲ ، ۰۶:۵۱
کبوتر حرم
يكشنبه, ۸ دی ۱۳۹۲، ۰۸:۱۲ ق.ظ

Unknown

سرت که شلوغ باشد و فکرت که مشغول؛خطوط دلت هم اشغال می شود...

خودت را که در همهمه ی کارهای بی شمار روزمره و هیاهوی "برخی" مردمِ بی انصاف جامعه خسته کنی...

کم کم خودت را از یاد می بری!

خودفراموش، خــدافراموش می شود ...

یا خدافراموش خودفراموش؟!

نمی دانم از این دو که همیشه هم زمانند، کدامش علت است و کدامش معلول؛

نمی دانم ابتلائات نتیجه ی خود فراموشی و خدافراموشی است؟

یا خودفراموشی یکی از مجازات های خدافراموشی است؟

فقط می دانم خدافراموش که شوی، خستگی امانت را می برد!

فقط می دانم

هر چه هست، این دو یار جدانشدنی دست به دست هم داده اند تا نَــفـَسَم را ببرند ...

 

پ.ن:

ببـَری بار مسلمان و چو بارت ببرند/ بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست؟!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۲ ، ۰۸:۱۲
کبوتر حرم